تجربه سیبیتایی

گربه سیبیتایی

امروز خانم ب یکی از مراجعین کلینیک، موضوع جالبی را تعریف کردند. می‌گفتند که: “روش کوچک کردن غذا را روی گربه باغمون امتحان کردم. این گربه همیشه با دو تا سوسیس سیر می‌شد ولی امروز وقتی سوسیس را به قطعات کوچک تقسیم کردم، خود گربه و بچه‌اش با یک سوسیس سیر شدند و بعد هم راحت گرفتند خوابیدند!”

مشاور سیبیتا

گربه سیبیتایی بیشتر بخوانید »

لاغری با سیبیتا واقعا فرق داره!

امروز دقیقا چهار هفته است که من با کلینیک کاهش وزن سیبیتا آشنا شده‌ام و در این مدت چهار کیلو و هفتصد گرم وزن کم کرده‌ام. قبلا هم تجربه وزن کم کردن حتی بیش از این را داشته‌ام ولی این بار فرق داره، واقعا فرق داره.
روز اولی که به اینجا اومدم با ناامیدی اومدم و فکر می‌کردم که این هم مثل بقیه رژیم‌هاست ولی فقط بعد از مشاوره احساس کردم این برنامه متفاوته و الآن با اطمینان میگم که متفاوته.
توی این چهار هفته تجربیات جالبی داشتم. برای این که به شما انرژی مثبت بدم چند تا از اونها رو می‌نویسم. امیدوارم همه آدمهای چاق اینها رو تجربه کنند:
یک. برای اولین بار رفتم مسافرت و به جای این که وزنم زیاد بشه کم شد. اونم یک کیلو و سیصد در عرض یک هفته. اصلا فکر نکنید که خیلی سختی کشیدم. باور کنید اطرافیانم حتی نفهمیدن که من در رژیم هستم و خودم هم احساس نکردم و کلی هم احساسات خوب داشتم، مثلا تو ماشین اصلا خسته نشدم چون لباسهام دیگه تنگ نبودن، یا به جای بستنی، بادام زمینی خوردم. هیچوقت فکر نمی‌کردم بادام زمینی بتونه حس خوبی بهم بده.
دو. یاد گرفتم که از همه‌چیز بخورم ولی کم‌کم و ازش لذت ببرم. تو این مدت هیچ چیز نبوده که دلم بخواد و نخورم حتی شیرینی خامه‌ای و حلوا! جالب این که بعد از خوردن اینها بر خلاف قبل اصلا احساس ناراحتی و عذاب وجدان نکردم.
سه. یاد گرفتم آب خوردن چقدر تو سلامتی انسان مفیده و چقدر بر کنترل اشتها تاثیر می‌گذاره.
چهار. مهمتر از همه این که زندگیم نظم و ترتیب خاصی پیدا کرده. یه وقت خالی که همیشه داشتم و ازش استفاده نمی‌کردم رو کشف کردم: برای پیاده‌روی.
پنج. کلی انرژی مثبت گرفتم در این مدت نه به خاطر این که لباس‌هام برام گشاد شده و دیگران بهم میگن لاغر شدی، نه! به خاطر این که احساس می‌کنم قدر نعمتی که خدا بهم داده (بدنم) رو می‌دونم و با خوردن بهترین نعمت‌های خدا (غذاهای سالم و مفید) از خدا تشکر می‌کنم.
خدایا ازت متشکرم.

رویا سیبیتایی

لاغری با سیبیتا واقعا فرق داره! بیشتر بخوانید »

به کجا چنین شتابان؟

واقعا به این موضوع فکر کرده‌ایم که این همه عجله برای چیه؟ غذای خودمون رو خیلی سریع و در چشم به هم زدنی تموم می‌کنیم! در وزن کم کردن عجله داریم! در رسیدن به مقصد بی‌تابیم! خوبه که در لحظه بودن را هم تجربه کنیم. میوه‌ها را ببینیم، بو کنیم، لمس کنیم، درک کنیم و سپس با هر تکه‌ای که می‌خوریم زیبایی و طراوتشان را به بدنمان هدیه کنیم و به قول مراجعه کننده‌ گل‌مون خانم م بگیم “چه حس خوبی! معرکه است!”
قدر چیزی که هستیم بدانیم، با خودمان مهربان‌تر باشیم، صبوری کنیم و به خودمان فرصت درک چیزهای جدید را بدهیم.
امروز مراجعه کننده‌ای که تازه به جمعمون پیوستند تجربه فوق العاده‌ای را بدست آوردند، ایشون همیشه عادت داشتند خیلی باعجله کارهایشان را انجام دهند ولی گفتند در لحظه بودن و آرام خوردن غذاها و مزمزه کردنشان حتی روی نحوه نماز خواندنشان اثر گذاشته و باعث شده آرام‌تر نمازشان را بخوانند و طعم نیایش با خدایشان را بهتر و عمیق‌تر درک کنند.

مشاور سیبیتا

به کجا چنین شتابان؟ بیشتر بخوانید »

هفت تجربه از برنامه لاغری سیبیتا

من بعد از سه هفته که وارد کلینیک لاغری سیبیتا شده‌ام احساس خیلی خوبی دارم و این شاید مهم‌ترین و کامل‌ترین جمله‌ای باشد که می‌توانم در مورد آشناییم با این مرکز بگویم، حال پس از گذشت سه هفته به چند چیز خیلی مهم که شاید قبلا آن‌ها را می‌دیدم ولی درک نمی‌کردم پی برده‌ام که در اینجا می‌خواهم به چند مورد از آن‌ها به صورت فهرست‌وار اشاره کنم تا شاید کمکی باشد برای خودم و دوستانی که در این راه قدم نهاده‌اند:
یک- پی بردم که به درستی آب مایه حیات است، حالا خیلی بیشتر از گذشته آب را دوست دارم و به چشم یک موهبت بزرگ الهی به آن می‌نگرم.
دو- پی بردم که تمام مراحل زندگی ما نتیجه طرز تفکر و دیدگاه ما از زندگی است و می‌توان همانطوری که اندیشه کرد زندگی هم کرد.
سه- دانستم که وزن اضافه من به خاطر عادت‌های نادرستی است که در طی زمان‌های گذشته، ناخواسته و نادانسته به من منتقل گشته است و به طور حتم قابل تغییر می‌باشد.
چهار- حال به طور صد در صد می‌توانم بگویم همچنانکه هر کتابی برای خواندن مناسب نیست، هر غذایی هم برای سلامتی مناسب نیست و به راحتی می‌توانم بگویم که مزه و طعم خیار را بیشتر از موز (که میوه محبوب من بود) دوست دارم.
پنج- من عادت داشتم استرس و تنهایی‌ام را با خوردن (مخصوصاً خوردن چیزهایی که به سلامتیم آسیب می‌رساند) بگذرانم ولی هم اکنون در صورت داشتن استرس و تنهایی دیگه به خوردن فکر نمی‌کنم بلکه سعی می‌کنم به تغذیه روحم بیشتر فکر کنم.
شش- هر گاه می‌خواهم برای خودم لباسی انتخاب کنم با اطمینان صد در صد، آن را با یک یا دو سایز کوچک‌تر انتخاب می‌کنم و مطمئن هستم که بعد از مدتی کوتاه آن را خواهم پوشید.
هفت- و در نهایت احساس خوبی از بودن خودم دارم، احساسی که خیلی وقت‌ها نداشتم.

سمیه سیبیتایی

هفت تجربه از برنامه لاغری سیبیتا بیشتر بخوانید »

کشفیات غذایی

طی جلسه‌ای که با آقای دکتر داشتم، قرار شد روی مزه‌ها و طعم‌ها توجه بیشتری داشته باشم. چند روزی این کار را انجام دادم. از میوه‌ها شروع کردم، آهسته و با توجه تکه‌های میوه را می‌خوردم و به طعم آن کاملا توجه می‌کردم، بعد تصمیم گرفتم میان‌وعده‌هایم را با چند نوع میوه مختلف پر کنم. از هر میوه مثلاً سه تکه کوچک داخل ظرف چیدم، ابتکار جدیدی که به خرج دادم این بود که تکه‌های میوه را با هم در دهان گذاشتم و مزه‌های جدیدی پیدا کردم که بسیار مطبوع و خوشمزه بود، مثلاً‌ یک تکه کوچک سیب با خیار طعم بسیار خوبی داشت یا وقتی روی خیار لیموترش چکانده شود و یا یک تکه کوچک طالبی را با هلو امتحان کردم، موز با هلو هم خوشمزه بود.
به این ترتیب تقریباً می‌توان گفت با میوه‌ها به طور کامل آشتی کردم و حتی از خوردن آن‌ها بسیار زیاد لذت می‌برم.
شما هم امتحان کنید، حتماً خوشتان می‌آید.

زهرا سیبیتایی

کشفیات غذایی بیشتر بخوانید »

من حق انتخاب دارم

احساس خوبی دارم از این که سیبیتا آنقدر روی زندگی آدما تأثیرگذاره و می‌تونه روی تمام جنبه‌های زندگیشون تأثیر مثبت ایجاد کنه.
امروز خانم س یکی از مراجعین کلینیک می‌گفتند: “از وقتی با سیبیتا آشنا شدم، واقعاً زندگیم عوض شده و تازه فهمیدم که باید در زندگی‌ام انتخاب کنم.”
آنقدر با هیجان این حرف رو می‌زدند که وجودم پر از شادی شد.
گفتند: “حالا روی همه چیز، حتی روی نحوه غذاخوردن اطرافیانم، حساس‌تر شده‌ام و دائم دلم می‌خواد با اصلاح عاداتشون به آنها کمک کنم. چون خودم از تغییر عاداتم نتیجه‌ عالی گرفتم و اساساً فکر می‌کنم آدم دیگری شدم.”
کم نیست تعداد افرادی که این حرف رو می‌زنند و من خوشحالم که سیبیتا داره همه‌گیر می‌شه!

مشاور سیبیتا

من حق انتخاب دارم بیشتر بخوانید »

ویفر

امروز روزی دیگر است، نه فقط برای من، بلکه برای یکی از مراجعین جدیدمون خانم م.
از روز اول برایتان می‌گویم:
پنج شنبه پایان ساعت کاری بود.که خانم منشی، خانم م را به اتاق تغذیه جهت اندازه‌گیری راهنمایی کرد. بعد از انجام اندازه‌گیری به ایشون گفتم می‌توانند بیرون منتظر باشند، تا مشاوره بشوند.
قیافه‌شان ناراحت و ناامید بود، با بغضی گفتند: “من خیلی راهها رو امتحان کردم و نتیجه نگرفتم و در نهایت رها کردم.”
به ایشان لبخند زدم و گفتم: “پس ارزش موفقیت در این راه را به خوبی خواهید دانست! لطفاً تجربه‌های تلخ گذشته را فراموش کنید و سیبیتایی شوید.”
سه روز بعد (روز ارزیابی)
ایشان با چهره شاد وارد اتاق تغذیه شدند، از تجربه‌های سه روزشان گفتند.
گفتند: “خونه‌مون ویفر زیاد داریم، و من از ترس این که روزی می‌خوام رژیم بگیرم و نمی‌تونم ویفر بخورم، مدام می‌خوردم! اما حالا از کنارشون رد می‌شم، بدون این که دلم بخواد. چون شما منو مجاز به خوردنشون کردید! خوشحالم!”
لبخند زدم و گفتم: “ما هم خوشحالیم.”

کارشناس تغذیه سیبیتا

ویفر بیشتر بخوانید »

آگاهانه خوردن

چقدر برام لذت‌بخشه وقتی می‌بینم آگاهانه خوردن چه تاثیر عمیقی روی ذهن مراجعه‌کننده‌ها و بیشتر شدن آرامششون داره. مراجعه‌کننده‌ای می‌گفتند همیشه عادت داشتند توی مهمونی‌ها یا هر جایی خیلی شیرینی بخورند و با این که شیرینی رو می‌خوردند ولی باز هم احساس نارضایتی می‌کردند اما حالا که با آگاهانه خوردن آشنا شدند و با شیوه سیبیتا می خورند، خوردن یک شیرینی هم براشون کافیه و لذتی که می‌برند خیلی بیشتر شده.
برام جالبه که مراجعه‌کننده‌ دیگه‌ای می‌گفتند که حتی از آگاهانه خوردن به آگاهانه رفتار کردن هم رسیدند و روی طرز تفکرشون خیلی اثر گذاشته.
خوشحالم که درست خوردن می‌تونه سرآغازی برای درست فکر کردن درباره‌ خودمون باشه.

کارشناس تغذیه سیبیتا

آگاهانه خوردن بیشتر بخوانید »

حقیقی است! بیا صبحانه‌ات را بخور!

“بعد از رژیم‌های مختلف و سیزده سال گرسنگی کشیدن و رنج کشیدن وقتی در بین تبلیغات روزنامه، آگهی شما را دیدم، ترکیب و طرز نگارش آن، مرا به خودش جذب کرد. فکری در وجودم نهیب می‌زد، که این هم مثل بقیه است. اما اعتنایی نکردم، گوشی را برداشتم و شماره را گرفتم.
پشت تلفن خانمی که با من صحبت کرد، اجازه داد تمام عقده‌هایی که از رژیم داشتم، پیش او بازگو کنم. اجازه داد تمام دق و دلی‌هایم را نسبت به رژیم به او بگویم.
سبک شدم، واقعا سبک. او کاملا مرا درک می‌کرد و گفت این دفعه راه درست، آسان و با لذت، وزن کم کردن را به شما یاد می‌دهیم. این اطمینان او مرا به شوق آورد و تعیین وقت کردم. با اینکه خانه‌ام نزدیک کلینیک بود، اما چند ساعتی زودتر حاضر شدم که مبادا دیر برسم.
وقتی وارد کلینیک شدم، صمیمیت و مهربانی بود که موج می‌زد، تمام پرسنل شاد و سرحال. انرژی آنها مرا هم گرفت.
با اطمینان برنامه مناسبم را انتخاب کردم.
روز اول آشنایی من با سیبیتا:
به یُمن ورود سیبیتا به زندگی‌ام صبح زود از خواب بیدار شدم (من که تا لنگ ظهر می‌خوابیدم) و رفتم نان تازه خریدم. میز صبحانه را به زیبایی تمام چیدم. چند شاخه گلی را هم که در مسیر خریده بودم، روی میز گذاشتم. پنجره‌ها را باز کردم، پرده‌ها را کنار کشیدم، شروع به خواندن نامه روزانه‌ام کردم تا افراد خانواده هم بیدار شوند.
باورم نمی شد! چه مزه‌ای داد خواندن نامه روزانه، در کنار سفره رنگارنگ صبحانه، با عطر گل‌ها و نسیم بهاری!
جواب نامه‌ام را که دادم، خانواده‌ام هم تازه از خواب بیدار شدند. همسرم فکر می‌کرد، خواب می‌بیند.
یک میز صبحانه رویایی! ولی من گفتم: “حقیقی است، بیا صبحانه‌ات را بخور!”

کارشناس تغذیه سیبیتا

حقیقی است! بیا صبحانه‌ات را بخور! بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا
مشترک گاهنامه سیبیتا شو
ایمیلت را وارد کن و دکمه اشتراک را بزن
خواندنی‌ها، دیدنی‌ها و شنیدنی‌های جذاب سیبیتایی
ثبت نامت انجام شد
منتظر شماره‌های بعدی گاهنامه سیبیتا باش