تجربه سیبیتایی

انتخاب درست

یکی از مراجعین جلسه یک، از دلایل انتخاب این برنامه می‌گفتند: پدر من بر اثر جمع شدن چربی به دور قلبش فوت کرد! به همین دلیل من تصمیم گرفتم هرچه‌ زو‌د‌تر از دست این چربی‌های اضافه خلاص شوم و به دنبال سریع‌ترین راه ممکن رفتم، یکی از آن‌ها دستگاه‌های لاغری بود که گفته می‌شد چربی‌ها را قطعه قطعه می‌کند و از راه ادرار دفع می‌کند.
به نظرم این موضوع عجیب آمد، به خاطر همین تحقیقات گسترده‌ای کردم و متوجه شدم که شاید درصد خیلی کمی از این چربی‌ها به این صورت از بین بروند اما بقیه آن‌ها در مناطقی مانند دیواره رگ‌ها، دور قلب، دور کبد و. . . نفوذ می‌کنند یعنی به جای اینکه از بین بروند در مناطق مختلف بدن پخش می‌شوند!
ترسیدم مانند پدرم به بیماری‌های قلبی دچار شوم، به همین خاطر تصمیم گرفتم به جای اینکه سطحی و سریع لاغر شوم، آنهم به قیمت از دست دادن سلامتیم، در مدت طولانی‌تری با برنامه‌ای صحیح وزنم را کم کنم و همهٔ چربی‌های اضافه‌ام را از بین ببرم.
همون چربی‌هایی که امکان داره یه روز باعث مرگ من هم بشوند!

انتخاب درست ادامۀ مطلب »

واقعا شرمنده شدم!

روانشناس: اثر یادداشت نویسی بود نه؟
مراجع: وای خدا! باورتون نمی‌شه اگه بگم از وقتی شروع به نوشتن کردم چه چیزهای وحشتناکی دستگیرم شد!
روانشناس: چه چیزهایی؟ می‌توانید مثال بزنید؟
مراجع: آره حتما، من مثل یک قطار از ایستگاه اول که درب ورودی منزل بود راه می‌افتادم و ذره ذره خوراکی می‌خوردم تا انتهای ایستگاه که اتاق خودم بود و همیشه با شیرینی و شکلات‌های رنگارنگ از خودم پذیرایی می‌کردم.
آخه مگه می‌شه کنکوری باشی و تنقلات نخوری! تازه بعدشم می‌گفتم من که چیزی نخوردم! احساس ضعف می‌کنم و همش گرسنمه. . .
روانشناس: یادتون هست که اوایل برنامه هم به خاطر عمل آپاندیس می‌گفتید تنبل شدید و تحرک ندارید و نمی‌توانید یادداشت بنویسید!؟
مراجع: آره یه جور بهانه بود، خودمو توجیه می‌کردم که از انجامش فرار کنم! وقتی شروع به نوشتن کردم به عمق فاجعه پی‌بردم، از خودم خجالت کشیدم، درست مثل یه جاروبرقی همه چیز رو می‌خوردم.
روانشناس: الان چی؟ نوشتن بهتون کمک کرد؟
مراجع: بیشتر از اون چیزی که فکر می‌کردم! من فهمیدم چقدر، کی، کجا و چه‌وقت‌هایی بیشتر می‌خورم، تنقلات اضافه رو از معرض دیدم حذف کردم، متوجه شدم خیلی وقت‌ها که غذا و خوراکی می‌خوردم در واقع گرسنه نبودم و حتی گاهی بی‌میل بوده‌ا‌م و یادم می‌رفت چی دارم می‌خورم! اما حالا دقیقا میدونم چه چیزایی رو می‌خورم و برنامم نظم پیدا کرده‌.
خلاصه همه چی بهتر شده.
من فهمیدم که شروع یک تصمیم درست و منطقی برای کاهش وزن درست، از یادداشت نویسی شروع میشه و الان دلیل تاکیدهای شما رو برای انجام دادن آن درک می‌کنم و از شما ممنونم.
روانشناس: به شما تبریک می‌گویم و برایتان صمیمانه آرزوی موفقیت دارم.

روانشناس سیبیتا

واقعا شرمنده شدم! ادامۀ مطلب »

کنترل افکار و رفتار

چند روز پیش مشغول نظافت و گردگیری بودم که پسرم هم تصمیم گرفت به من کمک کند، من مخالفت کردم چون پسرم فقط چهار و نیم سال، سن دارد.
اما او یک دستمال کاغذی را آورد و شروع کرد به گردگیری، که ناگهان مجسمه سرامیکی مورد علاقه‌ام را شکست! اول عصبانی شدم، اما بعد سعی کردم به توصیه روان‌شناس عمل کنم و روی رفتارم کنترل داشته باشم.
بنابراین بغلش کردم و روی میز گذاشتمش و بعد شروع کردم به جمع کردن تکه‌های شکسته که ناگهان پسرم از پشت بغلم کرد و پشت سرم را بوسید!
برگشتم و دیدم پسرم با لب‌های جمع شده و چشمهای شفاف پر از اشکش نگاهم می‌کند، بغلش کردم و بوسیدمش او هم دستهایش را به‌دور گردنم حلقه کرد و من را با تمام قدرت به خودش فشرد، این احساس یک دنیا برایم ارزش داشت.
دنیایی که با کنترل افکار و رفتارم به من هدیه داده شده است.

خانم م ر

کنترل افکار و رفتار ادامۀ مطلب »

روزه‌داری با سیبیتا

تجربه ماه رمضان امسال من خیلی با سالهای قبل متفاوت است چرا که هر سال موقع افطار چنان ولعی داشتم که با شروع افطار فقط تند و تند می‌خوردم و همه چیز را با هم و یکجا می‌خوردم و تا آخر شب از سنگینی و عذاب وجدان آنچه خورده بودم ناراحت بودم. ولی امسال موقع افطار غذای سبکی می‌خورم و هیچ حرص و ولعی ندارم و تا آخر شب که قدری میوه می‌خورم، سبک و راحت هستم و از لحاظ روحی احساس خوبی دارم.

خانم م ل

فقط می‌تونم بگم در ماه مبارک رمضان بهترین تجربه‌ای که کسب کردم آرام خوردن و سبک خوردن است که این تجربه را به همه پیشنهاد می‌کنم. تا قبل از سیبیتا فکر می‌کردم هر چه در سحر یا شام بیشتر بخورم در طول روز که روزه هستم کمتر گرسنه می‌شوم. اما وقتی غذایم را به آرامی خوردم و آن را سبک و پرانرژی و در عین حال کم‌کالری انتخاب کردم، نتیجه بهتری گرفتم.

خانم س ح

سالهای قبل وقتی در روزه به سر می‌بردم همیشه با سرعت افطار می‌کردم ولی دیروز که اولین روز روزه من بود و سحر هم پا نشده بودم، خیلی راحت و بدون هیچ عجله‌ای روزه‌ام را باز کردم.

خانم ن د

روزه‌داری با سیبیتا ادامۀ مطلب »

یک راز

احساس می‌کنم به دانستن رازی نائل شده‌ام که خیلی از افراد از آن خبر ندارند و آن دقت در غذا دادن به پسر دو ساله‌ام است.
من و بسیاری از مادران دیگر، بدون توجه قاشق را با دو برابر ظرفیت پر می‌کنیم و به بچه‌ها می‌دهیم و از همین سن کم عادات بد غذایی را در آنها ایجاد می‌کنیم. هنوز لقمه‌ای تمام نشده، لقمه دیگر را به او می‌دهیم و بعدها انتظار داریم درست غذا خوردن را بلد باشد.
من دیگر سعی می‌کنم لقمه‌های غذایی کوچک‌تر به پسرم بدهم تا او هم به درست غذا خوردن عادت کند.

خانم ل ز

یک راز ادامۀ مطلب »

من و بشقاب نازنینم

وقتی آقای دکتر به من گفتن که باید یه بشقاب بخرم که حدوداً ۲۱ سانت قطرش باشه، رفتم تو فکر. گفتم من باید یه بشقابی داشته باشم که دوستش داشته باشم و لذت ببرم از غذا خوردن داخل اون بشقاب.
یه روز صبح با مادرم به بازار بزرگ تهران رفتیم و در راسته وسایل خانه بازار شروع کردم به گشتن بشقابی که ۲۱ سانت قطر داشته باشه و از همه مهم‌تر «دوستش داشته باشم». تمامی مغازه‌ها رو تقریباً گشتیم. اوایل که بهم می‌خندیدن وقتی می‌گفتم یه بشقاب ۲۱ سانتی می‌خوام. می‌گفتن اون بشقاب میوه‌خوری هست، نه غذاخوری. تقریباً ۴ ساعت زمان برد تا من بشقابی پیدا کردم که ۲۱ سانت قطر داشت و ۲ سانت لبه و در جمع ۲۳ سانت و آنقدر دوستش دارم که خدا می‌دونه! جوری که توی ظرف دیگری غذا نمی‌خورم و آنقدر ذوق‌زده هستم که بعد از هر وعده غذایی سریع می‌شویمش تا مادرم نگذارتش توی ماشین ظرف‌شویی و یه وقت خراب نشه!
دوست خوبم تو هم برو دنبال بشقابی که بهش علاقه‌مندی و از غذا خوردن درون اون بشقاب لذت می‌بری. اونوقته که طعم واقعی غذاتو بیشتر می‌فهمی. می‌گی نه امتحان کن!

خانم ی ح

من و بشقاب نازنینم ادامۀ مطلب »

یک لیوان و هشت روبان

من در طول چند هفته گذشته یک تجربه خوب با نتیجه عالی پیدا کردم. به این ترتیب که یک لیوان دسته‌دار با طرح زیبا انتخاب کردم، سپس هشت عدد روبان بریدم و روی دسته آن بستم. در طول روز هر وقت یک لیوان آب خوردم یکی از روبان‌ها را باز کردم. تا پایان روز تمام روبان‌ها باز شده بودند و من هم همیشه می‌دانستم چند لیوان آب خورده‌ام. با این روش آب خوردنم را تحت کنترل خودم درآورده بودم و با برنامه آب می‌خوردم.

خانم د م

یک لیوان و هشت روبان ادامۀ مطلب »

چند تجربه و توصیه سیبیتایی

من یکی از اعضای سیبیتا هستم که حدود دو ماه است است با این مجموعه آشنا شده‌ام و خدا را شکر تا امروز احساس می‌کنم جزو اعضای موفق این مجموعه هم بوده‌ام چون نسبت به روزهای اول آشنایی با سیبیتا هم احساس می‌کنم عادات غذاییم خیلی اصلاح شده و به سمت بهبودی رفته و هم از لحاظ ظاهری کاهش وزن قابل ملاحظه‌ای داشتم.
یکی از مهم‌ترین رازهای موفقیت من در برنامه کاهش وزنم گوش کردن به توصیه‌های سیبیتایی بود. من واقعاً در عمل این نکات را پیاده کردم. درست خوردن یعنی چه؟ یعنی اینکه هر وقت احساس گرسنگی واقعی داشتم (نه از روی هوس و مسائلی چون خستگی، استرس، تنهایی و. . . ) غذا خوردم و به اندازه هم خوردم. بیشتر هم سعی کردم از غذاهایی که برای بدنم مفیدند استفاده کنم، مخصوصاً غذاهای بر‌تر سیبیتا.
یکی دیگر از رازهای موفقیت من که باعث شد در این مسیر موفق باشم افزایش تحرکم بود. من از‌‌ همان اول سعی کردم در کنار اصلاح عادات غذاییم ورزش هم بکنم. حدوداً یک ماه و نیم هر روز عصر (به طور متوسط هفته‌ای شش روز) به مدت ۵۵ دقیقه ورزش ایروبیک می‌کردم. ورزش باعث می‌شد که خستگی و استرس روزانه را طی ۵۵ دقیقه فراموش کنم و خیلی اوقات بعد از اینکه از محل کار برمی‌گشتم اول ورزش می‌کردم و بعد از اینکه دوش می‌گرفتم سر حال می‌شدم و به بقیه کار‌هایم می‌رسیدم.
اما متاسفانه بعد از یک ماه و نیم به دلایلی از انجام ورزش ایروبیک بازماندم. با خودم گفتم حالا که نمی‌توانم ایروبیک را انجام دهم از ورزش خوب، مفید و مفرح پیاده‌روی بهره می‌برم. روزانه سعی می‌کردم بین ۴ تا ۵ کیلومتر پیاده‌روی کنم. بخشی از مسیر رفت و آمد محل کارم را صبح‌ها و عصر‌ها پیاده می‌رفتم. اتفاقاً پیاده‌روی هم ورزش بسیار جالبیه چون در عین حال که مشغول ورزشی از جلوی مغازه‌ها رد می‌شی و از تماشای ویترین‌هاشون لذت می‌بری. چیزهای رو که قبلاً شاید بار‌ها با ماشین از جلوشون رد می‌شدی و دقت نمی‌کردی حین پیاده‌روی ملاحظه می‌کنی. اتفاقاً از روزی که شروع کردم به پیاده‌روی بیشتر از قبل هر روز صبح که دارم تو پیاده‌رو راه می‌رم و ماشین‌ها رو تو خیابون می‌بینم به خودم می‌گم با پیاده رفتن هم به سلامتی خودم کمک می‌کنم هم به پاکیزگی و کمتر آلوده شدن هوای شهر! شاید خیلی‌ها فکر کنند که من خیلی رمانتیک فکر می‌کنم اما واقعاً اینطوری نیست، اگر تو شهر پرجمعیتی مثل تهران ۱۰۰۰ نفر هم در طول روز مثل من فکر کنند، ۱۰۰۰ تا ماشین کمتر روشن می‌شه و به تبع اون آلودگی کمتری ایجاد می‌شه!
راستی اینم بگم که من سعی کردم به جای آسانسور بیشتر از پله استفاده کنم.
ضمناً در هنگام اصلاح عادات غذایی‌تون به این نکته توجه کنید که کیفیت غذا خیلی مهم‌تر از کمیت اونه. به جای اینکه به مقدار و حجم غذایی که می‌خورید مرتباً فکر کنید و خیلی براتون مهم باشه، بیشتر به کیفیت، طعم، مزه و ظاهر اون اهمیت بدید. من از روزی که اومدم سیبیتا وقت بیشتری برای تزیین غذاهام و تنوعشون صرف می‌کنم و از همین موضوع لذت می‌برم و اصلاً بدون اینکه به این موضوع توجه کنم که من حجم بسیار کمی از اون غذا رو می‌خورم، در واقع از آفرینش یک غذای خوش رنگ و لعاب و زیبا و خوشمزه لذت می‌برم.
خلاصه این‌ها چند راز موفقیت من در برنامه کاهش وزنم بود که با خودم فکر کردم در اختیار شما دوستان دیگه که تصمیم به کاهش وزن دارید قرار بدم، چون قطعاً می‌تونه کمک کننده و مفید باشه. من به عنوان کسی که این رفتار‌ها رو انجام دادم و نتیجه‌اش رو خودم تجربه کردم دارم بهتون می‌گم.

خانم ز ق

چند تجربه و توصیه سیبیتایی ادامۀ مطلب »

نامه

من دختری نوزده ساله هستم. از روزی که برنامه سیبیتا رو شروع کردم خیلی مسائل راجع به من تغییر کرد. از روش غذا خوردن و طرز فکرم راجع به غذا تا نحوه مقابله با استرس و حمله نکردن به غذا در موقع اضطراب.
یه تجربه جالب هم دارم از نامه‌های روزانه. در این نامه‌ها توصیه شده بود برای یک عزیزتان نامه‌ای محبت‌آمیز بنویسید. من این کار را کردم و از پدر و مادرم شروع کردم. احساسم را در آن روزها نمی‌توانم توصیف کنم. خیلی احساس خوشحالی و محبت می‌کنم و دیدگاهم نسبت به مسائل عوض شده چون نتیجه مهربانی را می‌بینم. به شما هم توصیه می‌کنم.
ضمناً من تا حالا هفت کیلو وزن کم کرده‌ام. رژیم غذایی هم ندارم.

خانم ن خ

نامه ادامۀ مطلب »

من هنوز یک سیبیتایی هستم

امروز دقیقا یک سال از آشنایی من با سیبیتا می‌گذره به همین مناسبت دوست داشتم مطلبی بنویسم.
در این شش ماه اخیر به دلیل مشغله زیاد و مسافرت‌های پی در پی نتونستم به کلینیک مراجعه کنم اما سعی کردم بر خلاف همه موانع از مسیر برنامه خیلی دور نشم. با این که بیش از یک ماه مسافرت بودم و مدام با غذاهای جدید آشنا می‌شدم و من عاشق امتحان کردن مزه‌های جدید و کلاً غذا و فرهنگ‌های جدید هستم و در این مدت از همه چیز امتحان کردم، در پایان این سفر فقط دو کیلو وزن اضافه کرده بودم. راستش اولش خیلی ناراحت شدم و فکر کردم که در این مدت کلا از مسیرم دور شده‌ام.
ولی الآن بعد از دو هفته می‌بینم که من هنوز در روز نه لیوان آب میخورم. من هنوز چای سبز می‌خورم. من هنوز سالاد می‌خورم و لبنیات کم‌چرب. من هنوز آروم غذا می‌خورم و در طول این دو هفته یک کیلو از این افزایش وزن را جبران کردم.
می‌خواهم همینجا به خودم قول بدم که دو هفته دیگه اینها را هم به جملاتم اضافه کنم که:
من هنوز هر روز پیاده‌روی می‌کنم و من هنوز یادداشت‌نویسی می‌کنم و از همه مهمتر این که بگم من هنوز به سیبیتا مراجعه می‌کنم تا همه وزن اضافه‌ام را از دست بدم.

خانم ر ش

من هنوز یک سیبیتایی هستم ادامۀ مطلب »

اسکرول به بالا
مشترک گاهنامه سیبیتا شو
ایمیلت را وارد کن و دکمه اشتراک را بزن
خواندنی‌ها، دیدنی‌ها و شنیدنی‌های جذاب سیبیتایی
ثبت نامت انجام شد
منتظر شماره‌های بعدی گاهنامه سیبیتا باش