مرجان عزیز تجربه هشت مراجعه و هشت کیلو کاهش وزنش رو برامون نوشته🙂
تجربهای که براش خیلی فراتر از رسیدن از وزنی به وزن دیگه بوده
آشتی و دوستی با خود احساس دلانگیزیه که مرجان به خوبی برامون توصیف کرده
و این همون وجه تمایز سیبیتا با رژیم لاغریه
رژیم حس کم بودن و ناکافی بودن میده (نیاز به یه آقابالاسر داری که برات تعیین تکلیف کنه چی بخوری و چی نخوری و دستور غذایی بهات بده)
رژیم حس ناتوانی و بیکفایتی میده (ناپرهیزی و مخفیخوری میکنی و بعد خودت رو به شدت سرزنش میکنی)
ولی سیبیتا عشق به خود و مهر و آشتی با خود رو هدیه میکنه… چیزی که توی قوطی هیچ دکتر رژیمی پیدا نمیشه😉
معمولا از سیبیتاییها میشنوم که بعد از سیبیتایی شدن، ماه رمضان متفاوتی را تجربه کردهاند. اما روزۀ سیبیتایی چه شکلی است؟ در ذهن یک روزهدار سیبیتایی چه میگذرد؟ در مدت روزهداری چه چیزهایی را تجربه میکند؟
سعی میکنم به این سوالها جواب دهم.
۱- شکرگزاری
هر غذا یک هدیه است، یک نعمت است و روزهدار سیبیتایی به این حقیقت چشم باز میکند که بر سر خوان نعمت خداوندی نشسته است. کافیست مثلا سری به میوهفروشی محلتان بزنید و میوهها و سبزیهای رنگارنگ و معطر را از نظر بگذرانید تا دریابید خداوند در سفرهآرایی برای ما هیچ کم نگذاشته و انواع خوراکیهای خوشمزه را برای مهمانهایش تدارک دیده است.
از این رو، یک سیبیتایی غذا را فقط به عنوان حامل کالری و مواد مغذی نمیبیند و در نگاه او غذا حامل لطف خداوند هم هست، حامل پیام مهر و محبت خداوند هم هست، درست مانند هدیهای از یک دوست خیلی عزیز و با درک این موضوع وجودش سرشار از شکر و سپاس میشود.
🔸ستاره سیبیتایی: من قبلا آنقدر با سرعت و حتی بدون نفس کشیدن غذا را میبلعیدم که همه چیز را فراموش میکردم نه تنها خدا را حتی همان غذای جلوی خودم را. ولی الآن گاهی بیش از یک بار در طی غذا خوردن دلم میخواهد که خدا را شکر کنم.
🔸محترم سیبیتایی: من همیشه شکر خدا را به جا میآوردم ولی با کلمۀ زیبای کام شکر خدا را با تمام وجودم یعنی با تمام سلولهای بدنم به جا آوردم.
🔸معصومه سیبیتایی: به صفت رزّاقیت خدا پی بردهام. هیچ غذایی کم نیست که ولع داشته باشم. خدا مرا میبیند و مرا روزی میدهد. این من بودم که با تند و زیاد خوردن انگار به این صفت خدا اعتقاد نداشتم ولی اکنون با تمام وجود این را حس میکنم.
۲- قدرشناسی
همانطور که فراق باعث میشود قدر وصال را بیشتر بدانیم، گرسنگی و تشنگی هم باعث میشود قدر آب و غذا و با یک دید وسیعتر قدر همۀ داشتههایمان را بیشتر بدانیم. وقتی بعد از چندین ساعت گرسنگی و تشنگی، جرعهای آب و لقمهای غذا میخوریم با تمام وجود به اهمیت آب و غذا پی میبریم و این فرج بعد از شدت، باعث درک بهتر ما از حقیقت شگفتانگیز غذا میشود. اگر قدری تامل کنیم باعث قدرشناسی ما نسبت به داشتههای دیگرمان که معمولا از وجود و حضورشان غافل هستیم هم میشود.
🔆 حکایت: لقمان حکیم در عین تهیدستی به فرزندش پند میداد که خوشمزهترین طعامها را بخورد و وقتی حیرت فرزندش را دید به او گفت اگر با گرسنگی سر سفره بنشینی، سادهترین غذاها برای تو لذیذتر از طعام پادشاهان خواهد بود.
۳- خویشتنداری
شما جزء کدام دسته از آدمها هستید؟ آیا به طور خودکار به اولین تمایل یا تکانه جواب میدهید؟ یا با صبر و تأمل واکنش نشان میدهید؟
روزه به ما یاد میدهد صبور باشیم و به محرکهای درونی و بیرونی، زود پاسخ ندهیم و یاد بگیریم افکار و احساساتمان را مدیریت کنیم. روزه تمرین مهارت نه گفتن است. تمرین خویشتنداری و امساک است.
در قرآن هم آمده است که ای اهل ایمان روزه بر شما واجب شد، لَعَلَّکُم تَتَّقون، باشد که پرهیزکار شوید.
البته روزهدارِ سیبیتایی فقط از خوردن غذا پرهیز نمیکند، بلکه از فکر غذا هم پرهیز میکند چرا که میداند افکار و رفتار در هم تنیدهاند و از هم جدا نیستند، از فکرهای منفی هم پرهیز میکند، از رفتارهای نادرست هم پرهیز میکند.
✔️ نکته اول: روانشناسها معتقدند مهارت خویشتنداری یکی از مهمترین مهارتهای لازم برای داشتن وزن مناسب است.
✔️ نکته دوم: اگر صبح تا شب در برابر غذا و میل به خوردن، تمرین خویشتنداری کردهاید، این خصلت باید وقتی میخواهید روزهتان را باز کنید، در شما نمود داشته باشد. اگر موقع افطار با حرص و ولع سراغ غذاهای جورواجور میروید و در خوردن زیادهروی میکنید، نشانۀ این است که تمرین شما موثر نبوده است، نشانۀ این است که هنوز در برابر غذا از خود اختیاری ندارید و هنوز غذاست که شما را میخورد، نه شما غذا را.
✔️ یک سوال: چرا آمار مصرف خواربار و مواد غذایی در کشور ما در ماه رمضان بیشتر از ماههای دیگر است؟
🔆 حضرت محمد (ص): چه بسیار کسان که روزه میگیرند و از روزۀ خود چیزی جز گرسنگی و تشنگی عایدشان نمیشود.
🔸مریم سیبیتایی: تجربۀ ماه رمضان امسال من خیلی با سالهای قبل متفاوت است. چرا که هر سال موقع افطار چنان ولعی داشتم که با شروع افطار فقط تند و تند میخوردم و همه چیز را با هم و یکجا میخوردم و تا آخر شب از سنگینی و عذاب وجدان آنچه خورده بودم ناراحت بودم ولی امسال موقع افطار غذای سبکی میخورم و هیچ حرص و ولعی ندارم و تا آخر شب که قدری میوه میخورم سبک و راحت هستم و از لحاظ روحی احساس خوبی دارم.
۴- همدلی
حتما داستان ماری آنتوانت ملکه فرانسه را شنیدهاید که وقتی به او گفتند مردم فقیر مقابل قصر جمع شدهاند و نان میخواهند جواب داد اگر در خانههایشان نان ندارند چرا شیرینی نمیخورند!
برای درک یک وضعیت باید آن وضعیت را تجربه کرد. هیچ راه دیگری ندارد. هر درک دیگری ناقص است. بازیگرهای بزرگ وقتی میخواهند نقشی را بازی کنند مدتها در دنیای واقعی آن نقش را تجربه میکنند و در بین آدمهایی که میخواهند نقششان را بازی کنند زندگی میکنند.
وقتی روزه میگیریم بدون شک حال و روز گرسنهها را بهتر درک میکنیم، گرسنههایی که در دور و برمان کم هم نیستند. شاید این درک و همدلی باعث شود آستین بالا بزنیم و به آنها یاری برسانیم.
سعدی معتقد است اگر روزه بگیری و درماندهای را اطعام نکنی روزهات بیمعنی است:
مُسَلّم كسی را بُوَد روزه داشت
كه درماندهای را دهد نان و چاشت
وگرنه چه حاجت كه زحمت بری
ز خود بازداری و هم خود خوری
اوحدی مراغهای هم اینگونه به ما پند میدهد:
روزه دار و به دیگران بخوران
نه مخور روز و شب شکم بدران
برای همین است که روزهدارِ آگاه به یک افطاری ساده اکتفا میکند و به جای لذتِ خوردن، لذتِ خوراندن را انتخاب میکند و به علی و فاطمه اقتدا میکند که سه شب پشت سر هم افطاری مختصر خود را با وجود گرسنگی به مسکین و یتیم و گرفتار بخشیدند.
۵- خودسازی
وقتی شرح حال آدمهای بزرگ را مطالعه میکنیم، میبینیم یکی از بارزترین ویژگیهای مشترک در میان آنها سختیهای زیادیست که در زندگی تجربه کردهاند. به نظر میرسد سختیها و دشواریها انسانسازند و باعث رشد و شکوفایی نیروهای درونی انسان میشوند.
اندر بلای سخت پدید آید
فضل و بزرگمردی و سالاری
رودکی
نابرده رنج گنج میسر نمیشود
سعدی
نازپروردِ تَنَعُّم نبَرَد راه به دوست
حافظ
🔆 نکته: در قرآن آمده «اِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری» بعد دوباره تکرار و تاکید شده «فَاِنَّ مَعَ العُسرِ یُسری»
جالب است که نمیگوید بعد از سختی آسانیست، میگوید با سختی آسانیست، همراه و همزاد سختی آسانیست.
✔️ مثال: شاید بالا رفتن از کوه سخت باشد ولی در تجربۀ بالا رفتن از کوه، معنا و زیبایی و لذتی هست که هیچ کوهنوردی حاضر نمیشود با هلیکوپتر بالای قله کوه پیاده شود، پرچمش را نصب کند و با هلیکوپتر پایین بیاید.
✔️ بعضیها میپرسند چهکار کنیم تا در مدت روزهداری گرسنه و تشنه نشویم؟ این سوال از اساس غلط است. چون اصلا روزه میگیرید که گرسنه شوید و تشنه شوید و گرسنگی و تشنگی لازمۀ روزه است اما البته هدفِ روزه نیست. هدف، آبدیده شدن در طی این سختی کشیدنهاست.
۶- تغذیۀ روح
مولوی جسم انسان را به خر عیسی و روح انسان را به خود عیسی تشبیه میکند و توصیه میکند فقط به خر غذا ندهیم و عیسی را هم دریابیم:
بس خدمتِ خر کردی بس کاه و جُوَش بردی
در خدمتِ عیسی هم باید مددی کردن
تا سفره و نان بینی کی جان و جهان بینی
رو جان و جهان را جو ای جان و جهان من
توجه زیاده از حد به خواستههای جسمانی، دل را میمیراند و روزه سبب میشود تعادل و توازنی در این میان برقرار شود:
دست بدار از طعام مائدۀ جان رسید
مولوی
این دهان بستی دهانی باز شد
کو خورندۀ لقمههای راز شد
مولوی
گر تو این انبان ز نان خالی کنی
پر ز گوهرهای اِجلالی کنی
مولوی
اندرون از طعام خالی دار
تا در او نور معرفت بینی
خالی از حکمتی به علت آن
که پُری از طعام تا بینی
سعدی
✔️ ما همیشه میگوییم سیبیتا یک برنامه غذایی است هم برای جسم و هم برای روح و بدون شک پکیج ماه رمضان یکی از بهترین غذاهای روح است. آداب و آیینهای این ماه از جمله روزهداری، بیداری سحر، دعا، صبر و خویشتنداری، نذریها، سفرههای صمیمی افطار، اطعام فقرا و امور معنوی دیگر، درست مثل یک رژیم دتوکس، روح و جان روزهدار را از سموم و آلودگیها پاک میکند و او را به مرتبه خلوص میرساند.
۷- آزادی
آزادی از زنجیرها و قید و بندهای بیرونی ارزشمند است ولی آزادی از قید و بندهای درونی باارزشتر است. آزادی از حرصها، کینهها، عقدهها، خشمها، غصهها، زیادهخواهیها، خودبزرگبینیها و عادتها. و روزه تمرین آزاد شدن از این غل و زنجیرهای درونی است. کسی که در برابر خواستهها و تمایلاتش از خود اختیاری ندارد برده است نه آزاد. در مقابل، کسی که زمام فکر و احساس و رفتارش را در دست دارد آزاد است. کسی که دنبالهرو غریزهها و عادتهایش نیست آزاد است. کسی که صبح تا شب به غذا فکر نمیکند آزاد است. و روزۀ حقیقی این آزادی را به ما هدیه میدهد.
🔸ملیحه سیبیتایی: حالا احساس میکنم کمکم میتوانم ذهنم را بهتر کنترل کنم. افکار منفی و ناامیدکننده به خود راه نمیدهم… به اندازهای میخورم که اشتها دارم نه بیشتر… احساس میکنم فکرم کمکم آزاد میشود تا به غیر از غذا به چیزهای بهتری بیندیشم.
نویسنده: دکتر فرید ذاکر – طراح برنامه کاهش وزن سیبیتا
بعد از مدتها در طی هفته گذشته با تجربه جدیدی روبهرو شدم و آن خوردن صبحانه بود. در طول روز دائم احساس ضعف خفیفی داشتم و دائم مواظب بودم که کم بخورم نه اینکه واقعا میلی نداشته باشم، خودم را مجبور میکردم و این مرا اذیت میکرد! ولی وقتی صبحانه خوردم اصلا متوجه نشدم ساعت ناهار فرا رسیده! وقتی هم که ناهار میخوردم خیلی ولع نداشتم به طوریکه ظرف غذا را به طور کامل گرم نمیکردم چون لازم نمیدیدم و گرسنه هم نبودم، این موجب شد به دلیل صبحانه خوردن نه تنها خوردن من به طور ذاتی کمتر شود بلکه احساس بهتر و آرامش خاصی پیدا کنم.
من بعد از ۲۲ سال تجربههای گوناگونی که درمورد رژیمهای لاغری و مراجعه به پزشکان مختلف در سطح شهر داشتم، با بررسیهای زیادی به این مرکز مراجعه کردم و متوجه شدم به کلی با تجربههای قبلیام متفاوت است! ۲۲سال به من گفتند: نخور، کم بخور و گرسنگی بکش اما این مرکز به من گفت: بخور! هرچیزی که دوست داشتی بخور ولی کام بخور. این تجربه واقعا جالب و شیرین برام بود چون مزه غذا رو به معنای واقعی چشیدم، لذت خوردن را حس کردم! تا قبل از مراجعه به سیبیتا فقط میخوردم یا بهتر عرض کنم غذا را میبلعیدم! و از همه مهمتر برایم جالب است که اطرافیانم با اینکه نمیدانند من به این مرکز آمدهام ولی کاملا متوجه تغییر رفتار من شدهاند و از این بابت خیلی خوشحالم. من در هفته گذشته خیلی احساس سبکی میکردم، احساس شادی و بهتر بگویم پیروزی بر مشکل ۲۲ سالهام!
با سلام
من امروز سومین جلسهام در مجموعه سیبیتا میباشد. از زمانی که روش جدید زندگی را به توصیه دوستان خوب سیبیتایی پیش گرفتهام، افراد خانوادهام هم از سلامت بیشتری برخوردار هستند.
به عنوان مثال همسر من سالهاست که مشکل قندخون دارد و هر روز قندخون خود را کنترل میکند. اخیراً ایشان به دلیل اینکه از سبزیجات تازه روزانه که من برای خودم آماده میکنم مصرف میکند، قندخونشان به حد قابل توجهی پایین آمده است و تحت کنترل میباشد. من از این بابت خوشحال هستم که با روشهایی که از سیبیتا آموختهام هم به خودم کمک کردم و هم به خانوادهام. مطمئن هستم که میتوانم به وزن دلخواهم در آینده نزدیک دست یابم.
با آرزوی موفقیت برای همه شما و دوستان سیبیتایی
حدود یک هفته قبل که دومین دوره برنامه سیبیتا را به تازگی شروع کرده بودم، به شدت هوس بستنی کرده بودم. حوالی ظهر بود و داشتم از محل کار به منزل برمیگشتم و از یک مغازه انار فروشی که محل خرید همشگیام بوده و محصولات مختلف انار از جمله بستنی انار میفروشد درخواست بستنی انار کردم، فقط از آنها خواستم بهجای ۴ اسکوپ همیشگی ۲ اسکوپ برایم بگذارند. فکر میکردم با این روش مشکل اضافه خوری را هم برطرف میکنم. وقتی ۲ اسکوپ بستنی همراه با کمی دانه انار یخ زده و کمی هم یخ در بهشت انار که برای تزیین کنار آن ریخته شده بود را به منزل آوردم، با خوشحالی و بدون احساس گناه شروع به خوردن کردم ولی به روش کام! با لذت و توجه به خوردن ادامه دادم، وقتی نصف بستنیام را خوردم کاملا سیر و راضی شده بودم و بقیه بستنیام یعنی یک اسکوپ باقی مانده را درفریزر گذاشتم. بله من واقعا با خوردن یک اسکوپ بستنی سیر و راضی و شاد بودم در حالی که تا یک ماه قبل حداقل ۳ تا ۴ اسکوپ میخوردم! هنوز هم باقیمانده بستنیام در فریزر منتظر است! اما من نیازی به خوردن آن ندارم.
در این چند هفته که به سیبیتا میآیم واقعا فهمیدم که کوچکترین چیزی که در سیبیتا بدست میآورم لاغر شدن است، من در سیبیتا احساس فوقالعادهای دارم که هیچ وقت نداشتم حتی زمانی که ۲۰ کیلو از الانم لاغرتر بودم! حالا طوری شده که از هر چیز کوچکی لذت میبرم و خیلی خیلی بیشتر از قبل زیباییهای اطرافم را میبینم، حتی از زیبایی یک برگ کاهو به وجد میآیم!
همیشه بزرگترین سیب رو انتخاب میکردم و گازهای بزرگ میزدم، وقتی سیب من تمام میشد به نظرم سیب کوچکی بود! ولی وقتی کام خوردن را تجربه کردم سیب را که میخوردم اگر کوچک هم بود با گازهای کوچک کوچک، آرام آرام، مزه مزه، احساس میکردم که من چه سیب بزرگی خوردم و چقدر لذت بردم!
من همیشه یک هفته قبل از عادت ماهانهام ولع عجیبی به غذا پیدا میکنم و به شدت عصبی میشوم این ماه هم اینطور بود ولی توانستم خودم را کمی کنترل کنم. مثلا ناهارم را که خوردم و کاملا سیر بودم، میخواستم زنگ بزنم که غذا برایم از رستوران بیاورند ولی با خودم گفتم تو که منع غذایی نداری! برای شب اینکار رو بکن و مخصوصا رفتم و خوابیدم، وقتی بیدار شدم دیگر آن حس را نداشتم.
این روزها پس از آشنا شدن با سیبیتای عزیز و لذت بردن از غذا همهاش به این فکر میکردم که چیکار کنم وقتی سر کار هستم بعد از ناهار یکباره پرت نشم وسط این همه شلوغی و استرس، وقتی آقای دکتر گفتن سعی کن از تمام حسهات هنگام غذا خوردن استفاده کنی این ایده به ذهنم رسید.
من عاشق لیموترش هستم و تقریبا همیشه با خودم لیموترش دارم و روی سالاد و غذام لیموترش میریزم، حالا کاری که میکنم بعد از ریختن آب لیموترش روی غذام، پوستش رو کنار میزارم و بعد از تموم شدن غذا یه چند دقیقهای به خوردن پالپهای لیموترش مشغول میشم.
خیلی لذت بخشه، حس پوست لیموترش زیر دستم با اون بوی قوی و ترشی که داره و طعمش که نه فقط با زبون و سقف دهنم بلکه با تمام دندونهام اونو حس میکنم.
با رنگ زیبایش چشمم رو نوازش میده و صدای پالپهاش توی گوشم یه موسیقی خوبه که منرو برای برگشتن به سرکار آماده میکنه.
این کار برای من و همکارم که با هم غذا میخوریم به یه بازی تبدیل شده که کی کلاهخود (این اسمیه که ما برای پوست لیموترش گذاشتیم) قشنگتری درست میکنه!
اینجوری خوردن ناهار سرکار برای من به یه زمان لذت بخش تبدیل شده.