لقمهای در دهان خود میگذارم، چشمانم را میبندم و آهسته زمزمه میکنم: ای ذرات آفتاب زوایای تاریک وجودم را روشن کن، ای نور نقره فام ماه مرا عاشقانه صدا کن، ای ابرهای سرگردان مرا به کشتی خیال سوار کن و ای ذرات روحانی طبیعت ذره ذره وجودم را زنده کن و به من زندگی ببخش.
اکنون شور و شعفی در من ایجاد شده که دوست دارم فریاد بزنم تا همه عالم بدانند که من چقدر خوشحالم.
بیا ای بهترین دوستم، «سیبیتای عزیز» تا با هم عالم زیبایی را سیر کنیم که تو قفل درش را به رویم گشودی و مرا با مائدههای زمینی، به روش آسمانی آشنا ساختی!
در گوش باد نجوا میکنم تا به همه عالم بگوید من روح خویش را با روشی زیبا به سوی طبیعت سوق میدهم، من این باور را دارم که آهسته و پیوسته گام برداشتن رسیدن به مقصد است.
رهرو آن نیست گهی کند و گهی تند رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود
روزی هزاران بار هدفم را تصور میکنم و فریاد میزنم تا کائنات نیز مرا در رسیدن به آن یاری نمایند.
هر لیوان آب را با نامی زیبا میخوانم و مینوشم: به سلامتی عشق، به سلامتی دوستی، به سلامتی تندرستی، به سلامتی صمیمیت، به سلامتی صداقت، به سلامتی بهترینها و به سلامتی سیبیتا.
انگیزه رسیدن به هدف چنان قدرتی در من ساخته که هیچ چیز و هیچ کس جلودارش نیست! وقتی به نتایج خوب فکر میکنم افکار بد از در دیگر ذهنم فرار میکنند.
بر تپهای خیالی میایستم دستانم را به سمت آسمان بلند میکنم و چشمانم را میبندم، این حسی است که با توجه و تفکر خوردن و نوشیدن به من دست میدهد. من با ایمان در این راه تلاش میکنم.
برای اینکه به دیگران صادقانه عشق بورزم باید اول خودم را دوست داشته باشم. من به انگیزههایی که هر روز در من پررنگتر میشود به شادیهایی که هر روز بیشتر میشود و به انرژی مثبتی که مرا شادابتر میکند افتخار میکنم. با چنان علاقه و شوقی راه را طی میکنم که گاهی اصلا متوجه طولانی بودن و خستگی خود نمیگردم.
اضطراب حسی است که اکنون در من خاموش شده است!
من با انرژی زیادی که دریافت میکنم به دیگران نیز حس خوبی را القا خواهم کرد. این زندگی من است اینکه چگونه سپریاش کنم دست خودم است، همین که جرات صادق بودن را با وجدانم و گفتگوهای درونیام را دارم بسیار خوشحالم.
هفتههای تکراری زندگیم تبدیل به هفتههای تلاش و سنجش شده، گاهی فکر میکنم خودم باید بخواهم تا دنیا نیز برایم بخواهد.
خانم ش ز