روانشناس: اثر یادداشت نویسی بود نه؟
مراجع: وای خدا! باورتون نمیشه اگه بگم از وقتی شروع به نوشتن کردم چه چیزهای وحشتناکی دستگیرم شد!
روانشناس: چه چیزهایی؟ میتوانید مثال بزنید؟
مراجع: آره حتما، من مثل یک قطار از ایستگاه اول که درب ورودی منزل بود راه میافتادم و ذره ذره خوراکی میخوردم تا انتهای ایستگاه که اتاق خودم بود و همیشه با شیرینی و شکلاتهای رنگارنگ از خودم پذیرایی میکردم.
آخه مگه میشه کنکوری باشی و تنقلات نخوری! تازه بعدشم میگفتم من که چیزی نخوردم! احساس ضعف میکنم و همش گرسنمه. . .
روانشناس: یادتون هست که اوایل برنامه هم به خاطر عمل آپاندیس میگفتید تنبل شدید و تحرک ندارید و نمیتوانید یادداشت بنویسید!؟
مراجع: آره یه جور بهانه بود، خودمو توجیه میکردم که از انجامش فرار کنم! وقتی شروع به نوشتن کردم به عمق فاجعه پیبردم، از خودم خجالت کشیدم، درست مثل یه جاروبرقی همه چیز رو میخوردم.
روانشناس: الان چی؟ نوشتن بهتون کمک کرد؟
مراجع: بیشتر از اون چیزی که فکر میکردم! من فهمیدم چقدر، کی، کجا و چهوقتهایی بیشتر میخورم، تنقلات اضافه رو از معرض دیدم حذف کردم، متوجه شدم خیلی وقتها که غذا و خوراکی میخوردم در واقع گرسنه نبودم و حتی گاهی بیمیل بودهام و یادم میرفت چی دارم میخورم! اما حالا دقیقا میدونم چه چیزایی رو میخورم و برنامم نظم پیدا کرده.
خلاصه همه چی بهتر شده.
من فهمیدم که شروع یک تصمیم درست و منطقی برای کاهش وزن درست، از یادداشت نویسی شروع میشه و الان دلیل تاکیدهای شما رو برای انجام دادن آن درک میکنم و از شما ممنونم.
روانشناس: به شما تبریک میگویم و برایتان صمیمانه آرزوی موفقیت دارم.
روانشناس سیبیتا