همیشه از کدو متنفر بودم. تصور میکردم طعم بدی دارد. من واقعاً طعمش رو حس نکرده بودم.
یک روز یکی از همکاران در کلینیک ترکیب خوشرنگی از غذاها رو تفت داده بودند.
کدو، سیب زمینی، پیاز، گوجه فرنگی، فلفل دلمهای، تن ماهی و ادویه.
شکل غذا جذبم کرد. یادم رفت از کدو بدم میآید. یک قاشق در دهانم گذاشتم و با ذوق و توجه تمام ترکیب آن را چشیدم. همه برایم آشنا بود. اما انگار یک مزه جالب کشف کرده بودم، که برام تازگی داشت و قبل تجربهاش نکرده بودم.
یک دفعه یادم آمد کدو هم در دهان گذاشتهام، با دقت بیشتر جویدم تا این طعم را از میان مزههای دیگر تفکیک کنم.
گفتم شاید مزه کدو با این مواد دیگر است که برایم دلنشین شده است.
به امتحانش میارزد! یک تکه کدو در دهانم گذاشتم. درست حس کرده بودم، مزه آن عالی بود! اما من همیشه از آن غافل بودم.
امروز آگاهانه خوردن به من کمک کرد تا آن را درست بچشم، مزه کنم و با او آشتی کنم.
روانشناس سیبیتا