گام‌هایی برای رهایی

چند رو ز قبل ، با احساس اضطراب بیش از معمولی از خواب بلند شدم.من معمولم روزم را با استرس کمی درباره کارهای روزمره که می خواهم انجام دهم شروع میکنم. اما اینبار پیچشی که در دلم حس میکردم مانند طوفان‌های نمایش داده شده در هواشناسی بود ، یک پیچش بزرگ، به تختم تکیه دادم و به لیست کارهایی که می توانستم انجام دهم فکر کردم.

ابتدا از خودم پرسیدم: من در مورد چی نگران هستم؟ این نگرانی واقعیه یا کاذب؟

و سپس چه کاری در این مورد از من ساخته است؟

به سرعت ، نگرانی ها لیست شدند ، مثل صف دانش آموزای مدرسه. نگرانی های واقعی درمورد سلامت عزیزام، مسایل مدرسه ی بچه ها و مخارج ما جلوم بودند. در مورد آنها چیکار می تونم انجام دهم؟ مشورت با یه پزشک، ترتیب دادن یک جلسه با معلم، ایجاد تماس شبکه ای  یا دعا خواندن.

بحران پناهنگان، گرم شدن زمین، خشونتهای مسلحانه و موضوعات بزرگتر در ردیفهای بعدی بودند که من رو سرشار از احساس گناه میکردند که کاری بیشتر از پست‌های اجتماعی انجام بدم .

استرس‌های کوچکتر مثل ؛لباس‌های زیاد انباشته شده تو ماشین لباسشویی یا خرید هم مورد توجه قرار می گیرند و به کناری گذاشته می شوند« بله شما هم هستید ولی نگرانی من در مورد شما نیست».

ترسهای ایجاد شده ( از مرگ مردم ، عدم علاقه ی دیگران به من ، و تمام چیزهایی که به سمت من می آیند تا به من ضربه بزنند) را اجازه می دم که برن « هی ، شما مفید نیستید، الان می تونید برید».

بعدش از خودم می پرسم: بدون هیچ دلیل خوبی چه چیزی من را مضطرب تر میکنه؟

توی کتاب ۱۰ منفجرکننده ی برتر اضطراب در مورد کاتش هشدار میده ( کاتش = کافئین ، الکل، تنباکو و شکر). موادی که می تونن در ما احساس وحشت و عصبی شدن ایجاد کنن و در کیفیت خواب ما نیز تاثیر بذارن.

زمانی که اولین بار اون رو خوندم فکر کردم اگر من  رگ من باز بشه خون من به معنای واقعی کافئین، الکل و شکره. چقدر خنده داره که این مکانیزم عمده ی مقابله باعث میشه ما مضطربتر بشیم. مهمانی های آخر هفته ، کلوچه ها،ساعات شادی زیاد در طول این فصل، اوج و فرود در ترنی از شکر. معمولا می گیم ” اوه من فقط میرم که استراحت و تفریح داشته  باشم. اما واقعیت اینه که من احتمالا در این مواقع اعتدال کمی خواهم داشت ، کمتر عصبی می شم و بیشتر ترغیب میشم. و بعدش ، در فکرکردن به دسر دیروز ،چشمان طوفان روشن میشه

من نیاز به ورزش دارم. منظورم این نیست که من باید ورزش کنم. منظورم اینه با وجود حرفهایی فوق من سرم خیلی شلوغه ، من نمی تونم ورزش کنم و خودم رو مقید کنم به صرف انرژی و استرس برای اینکه اضطراب بیشتری و تجربه کنم تا نتیجه خوبی بگیرم. اگر من بخوام که از این گرداب عصبی خلاص بشم من نیاز به ورزش دارم.

این درک ،  باعث شد من با فراغت و شادی از رختخواب بیرون بپرم. این چیزیه که من می تونم انجام بدم ، چیزی که ضمانت میکنه من احساس بهتری داشته باشم،  صرف نظر از اینکه بقیه سیستم طوفان چطور از کار در میاد

قبل از اینکه واقعا بیرون بپرم و روزم رو برنامه ریزی کنم و کفش پیاده روی ام رو بپوشم، سه نفس عمیق کشیدم. این همیشه کمک کننده است.

این بررسی روانی حدود ۱۰ دقیقه زمان برد. دویدن حدود ۳۰ دقیقه . در ۴۰ دقیقه اضطراب من از بین رفت و من احساس قدرت بیشتری برای رسیدگی به بقیه کارها داشتم.

بریم به خلاصه، کلید،جریان آزاد نگرانی برای ایجاد اقدام سازنده است .

برای مرور ، اینجا ۵ چیز برای اجتناب از طوفان اضطراب وجود داره:

– بپرس: در مورد چی نگرانم؟ این نگرانی واقعیه یا ساختگی و من چیکار می تونم بکنم ؟

– بپرس: بدون دلایل درست چی منو ، عصبی تر و مضطربتر میکنه؟ و برای اون چیکار می تونم بکنم؟

– ورزش

– تنفس عمیق

– پیدا کردن دلایلی برای لبخند . لبخند زدن

 

شاید این مطالب را هم بپسندید