وقتی از در وارد شدند با وجود لبخندی که به لب داشتند، ناراحتی رو در اعماق چشمانشان احساس کردم. سعی کردم با روی خوب به استقبالشان بروم. وجودشون پر از هیجان بود تا ببینند واقعاً چه اتفاقی افتاده! گفتند: “من این هفته همه تلاشمو کردم و از هیچی کم نگذاشتم.”
سعی کردم از اتفاقات این هفتهاش نکات مثبتاش رو پیدا کنم.
با روحیهای که آمده بودند، میدونستم که نباید منتظر خبر خاصی باشم. ترازو نشان داد که وزنشان ثابت مانده است. چون ذهنشون روی کلمه نمیتونم و نمیشه قفل شده بود. کم کم سعی کردم قفل ذهنشون رو با کلیدهای خودشون باز کنم. در نهایت که میخواستند بروند، برق شادی رو در چشماشون دیدم و محکم گفتند: “میتونم.”
جلسه بعد با کاهش وزن فوقالعادهای آمدند.
من مطمئن بودم که میتوانند!
کارشناس تغذیه سیبیتا