عصر پنجشنبه در مسیر برگشت به خانهتان، نگاهی به دکه روزنامهفروشی میاندازید، میبیند یکی از مجلهها با تبلیغی بزرگ خبر از یک معجزه داده و کتابی را معرفی کرده با عنوان “تنها رژیمی که شما را به آرزوهایتان میرساند”. بلافاصله به سمت کتابفروشی محلتان میروید و سراسیمه کتاب را میخرید و خودتان را به خانه میرسانید، تا از این آخرین “جادو” عقب نمانید.
کتاب را میخوانید و خوشحال و امیدوار و با انگیزهای بالا میگویید: “از شنبه شروع میکنم و به خواستههایم خواهم رسید.”
پنجشنبه و جمعه دلی از عزا در میآورید و تمام کابینتها و یخچال خانه را از شیرینیها و شکلاتها و غذاهای غیرمجاز در برنامهتان خالی میکنید.
شنبه، همه چیز را سفت و سخت، بدون کوچکترین تقلبی اجرا میکنید.
یکشنبه، به خودتان می گویید: “اگر تا حدی هم برنامه رژیم را رعایت کنم، مشکلی پیش نمیآید.” پس از برنامه غذایی روزانه مقداری بیشتر میخورید.
دوشنبه، نوع غذاها را عوض میکنید.
سه شنبه، غیرمجازها وارد برنامه رژیم میشود.
چهارشنبه، در مورد رژیم لاغری جدید دچار تردید میشوید.
پنج شنبه، مهمانیها شروع میشود.
جمعه، اصلاً این برنامه به درد نمیخورد و تسلیم میشوید.
پس در گرفتن این رژیم لاغری شکست میخورید، اما اگر حتی برای شکستتان توجیهی منطقی هم پیدا کنید، این فکر که “من همیشه شکست میخورم” وارد ضمیر ناخودآگاهتان شده و در قسمتهای دیگر زندگیتان خودش را نشان میدهد. اگر ذهن نیمههشیارتان بپذیرد که در رژیم غذایی شکست خوردهاید، این توانایی را دارد که این اعتقاد منفی را به ازدواجتان هم تعمیم دهد، یا به شغل یا رابطه شما با فرزندانتان.
پس اگر معتقد باشید که در کاهش وزن شکست خوردهاید، ذهن نیمههشیارتان این امر را چنین تفسیر میکند که کلاً و عموماً موجودی شکست خوردهاید.
بنابراین با انتخاب مسیری که از همان ابتدا هم محکوم به شکست است، خود را وارد چرخه معیوب شکست نکنید و فراموش نکنید که رژیمهای لاغری، شکست ذهنی میآفرینند.
مشاور سیبیتا