عشق

یه بعد از ظهر من ناهار سالاد و شیر خوردم. اون روز سر میز ناهار توی شرکت بچه‌ها با تعجب منو نگاه می‌کردن و می‌گفتن انگار داره چلوکباب می‌خوره. آخه سالاد واقعاً خوشمزه و بدون نقص بود. مامان برام درست کرده بود. اون با عشق اونو درست کرده بود و من اینو احساس می‌کردم. بعد یک لیوان شیر رو خوردم. بچه‌ها می‌خندیدن و می‌گفتن نی‌نی حالت خوبه؟ آخه من بعد از خوردن سالاد ناخودآگاه گفتم مامان دستت درد نکنه و لیوان شیرم رو سر کشیدم.

خانم ک پ

پیمایش به بالا
مشترک گاهنامه سیبیتا شو
ایمیلت را وارد کن و دکمه اشتراک را بزن
خواندنی‌ها، دیدنی‌ها و شنیدنی‌های جذاب سیبیتایی
ثبت نامت انجام شد
منتظر شماره‌های بعدی گاهنامه سیبیتا باش