هفته گذشته که با سیبیتا آشنا شدم، در اولین قدم تکنیک کام را آموختم.
وقتی کام را تجربه کردم لذت بخشترین وعدههای غذایی را همراه با بهترین احساسات کسب کردم. کام خوردن مرا با غذاهایی که میخوردم دوست و رفیق نمود، با نانی که خوردم ارتباط برقرارکردم، رنج و عشق کشاورزی که بذر آن را کاشته بود، روزها وقت گذاشته بود تا به بار بنشیند، محصول را درو کند و به بازار بفرستد تا به دست نانوا برسد، در تنور برود و در آخر به دست من برسد.
رنج و عشق و آرزوهای هموطنانم را در لحظات آرامشبخش کام حس میکردم و جالبترین حسام این بود که در طول روز دیگر احساس گرسنگی نداشتم! تمام وجودم از نانی که با آرامی و با آگاهی خورده بودم پر و سیراب بود، زمانی که ذرات سیبی را میخوردم در وجودم به بذرهای بالندهایی تبدیل میشد که در حال رشد بود و رشد هر ذرهای که میخوردم را در وجودم حس میکردم.
هفته لذت بخشی را با کام گذراندم، یک معجزه بود برای من.
خانم ن م